کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسف رحیمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم            وقـتی به روی خـاک تو سـر می‌گـذارم

بگـذار دسـتـت را به روی شـانـه‌ام بـاز            از دست رفـتـه بعـد تو صبـرم، قـرارم!


قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار            کوثـر بـخـوان تا رود رود ایـنجا بـبارم

وقـتی نگـاهت از رهـایی حـرف می‌زد            احـسـاس می‌کـردم تـو را دیـگـر نـدارم

یـادت می‌آیـد مـوقـع رفـتـن چه گـفـتی؟            جان عـزیزت روز و شب چشم‌انتـظارم

سر می‌گـذارم روی خـاکـت بـاز امشب            ای کـاش سـر از خـاک دیگـر برنـدارم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

پس از سه ماه به او چشمِ کودکان اُفتاد            بـلـنـد شـد بـرود راه، نـاگـهــان اُفـتـاد

پس از سه ماه به سمتِ تنور خود را بُرد            پس از سه ماه چه شد که به فکرِ نان اُفتاد


پس از سه ماه کمی خانه آب و جارو شد            رسـیـد تـا که دَمِ در؛ در آسـتـان اُفـتـاد

چهار کودکِ خوشحال را خودش می‌شُست            اگـر چه در بـدنش دردِ بـی‌امـان اُفتاد

غذا که پخت خودش، فضه سفره را انداخت            دوبـاره لـقـمـۀ او دستِ این و آن اُفتاد

ولی نشد که فقط لقمه‌ای خودش بخورد            چقدر فضه صدا زد که از دهان اُفتاد

میانِ بسـترِ خود رو به قـبـله شد خانم            کشید پرده به رو روی نیمه جان، اُفتاد

همینکه مادرِ پروانه‌ها دو چشمش بست            همیـنکـه نالۀ طـفـلان در آشـیـان اُفتاد

دوید از دلِ مسجد به خانه، سلمان دید            که چـند مرتـبـه آقا نـفـس زنـان اُفـتـاد

جـماعـتی که زنش را زدنـد می‌دیـدند            چقدر روی زمین با سـر آسـمان اُفتاد

غروب از رویِ تل دخترش به پایین رفت            اگـر چه تا دل گـودال از تـوان اُفـتـاد

نگاه کرد نگـاهـش در آن شلـوغی بر            عصا، سنگ، تـبر، دشـنه‌، سنان اُفتاد

گرفت چادرِ او زیرِ پا زمین خورد آه            سـرِ بــرادرِ او دسـتِ شـامـیـان اُفـتـاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بر خلاف تصومر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

رفتی و خاطره‌ها پنجره را وا کردند            هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند

صورتِ مرد در این هیمنه دیدن دارد            گـونـه وقـتی بـشَـوَد آیـنـه دیـدن دارد


گونه‌اش آیـنـه بـنـدان به نـظـر می‌آید            چـقَـدَر عـشق به چـشـمانِ پدر می‌آید

اشک و لبخندِ علی، آه عجب تلفـیـقی            نیست برّنده تر از تیغِ سکوتش تیغی

بوی بدر و اُحُد و خیبر و خندق دارد            ذولفـقاری که اگر دق بکند حقّ دارد

قسمت این بود که من همدمِ بابا باشم            بعد از این مثلِ خـودَت اُمِ ابیهـا باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد            من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

رفـتـی و مـبـدأ غـم را به دلم آوردی            با همه کودکی‌ام خوب بزرگم کردی

میروم در دلِ آتش، به خدا باکی نیست            راستی مادرِ من! چادرِ من خاکی نیست

آتش از داغِ غَمَت سوخته، بی‌تاب شده            از خجالت زده گی خاکِ رَهَت آب شده

آب گـفـتم چـقَـدَر حـرف به ذهـنم آمد            یک کفن باز از این چند کفـن کم آمد

غـم نباید به گـلِ فـاطـمه غـالب بشود            مانـده تا زینبِ تو اُمِ مـصائب بـشـود

داغِ محسن چقَدَر زود زمین گیرت کرد            پیش از آنی که خودت پیر شوی پیرت کرد

جای آن لاله خدا یاس به ما خواهد داد            محسنت رفته و عباس به ما خواهد داد

آه؛ افـتـاده کـنون بـنـد به دسـتانِ پـدر            بعد از این حادثه سوگند به دستانِ پدر

که منم شیرترین دخترِ این خطّه، منم            دخترِ شیرِخدا هستم و خود شیـر زنم

با همه دخـتـری‌ام مـردتر از مـردانم            تا ابـد پـای حـسـین ابن علی می‌مـانم

شهر در سیطرۀ شومِ شبی تاریک است            باید آماده شَوَم روزِ دهم نزدیک است

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

عرش فرشی زیر پای فاطمه است            در حـریم قـدس جای فاطمه است
خـلـقـت عـالـم بـرای فاطـمه است            عـقـل مـسـت جـلـوۀ زهـرایـی‌اش


پــرتــو انــســیـة الــحــورایـی‌اش

دیـن از این بـانـو دوامــی یـافـتـه            مـذهـب از او احــتـرامـی یـافـتـه
بـا جــهــاد او قــوامــی یــافـــتــه            ذکـر زهـرا جـذب ایـمـان می‌کـند
چـادرش کـافـر مـسـلـمـان می‌کند

گرچه نورش جلوه کرد از هر طرف            فاطمه دُرّ است و حیدر چون صدف
قـبـر مـخـفـی‌اش، دل شـاه نـجـف            سـیـنـۀ حـیـدر که حق مـرآت بود
جــای دفــن مــادر ســادات بــود

نـالـه‌ای تـا عـالــم لاهــوت رفـت            فاطمه چون سایه‌ای مبهوت رفت
روی دوش مرتضی تابوت رفـت            آخـر این رسـم مـسـلـمـانـی نـبـود
حـق زهــرا دفـن پـنـهـانـی نـبـود

مـی‌رود تـابـوتـی امـشـب بی‌صدا            ناله‌ها جاری است بر لب بی‌صدا
ای حـسـیـن آرام، زیـنب بی‌صـدا            زین عزا در دل زبان باید گرفت
آسـتـین را بر دهـان بـایـد گـرفت

کـشتی‌ام بر گـل نشست اسماء بیا            هـسـتی‌ام رفـته ز دست اسماء بیا
وقت غسل فاطمه است اسماء بـیا            بـر تـن خـیـرالـنـسـا آبــی بـریــز
روی نـعـش مـرتـضی آبی بـریـز

آی اسماء، پـیـکـرم آتـش گـرفـت            یــادم آمـد کــوثــرم آتـش گـرفـت
گـیـسـوان هـمـسـرم آتـش گـرفـت            حـال فـهـمـیـدم چـرا در کـج شـده
مجـتـبی با قـنـفـذ از چـه لـج شـده

چشم عرش از داغ صدیقه‌؛ تر است            این صدای سوخته از حیدر است
بـچــه‌هـا وقـت وداع مــادر اسـت            ای یـتــیـمــان غـریـب فــاطــمــه
تـوشـه بـرداریــد از مـادر؛ هـمـه

آه ای پـــروردگـــار مــرتــضــی            مشـکـل افـتـاده بـه کـار مرتـضی
شـد زمــان دفـن یــار مــرتـضـی            مصطـفـی بـازآ نـهـالـت را بگـیر
«بـدر دادی و هـلالت را بگـیر»

صبر حیدر را خودت از او بپرس            زخم بستر را خودت از او بپرس
قـصۀ در را خـودت از او بپـرس            دست من شد بسته، بر دل داغ خورد
ای پـیـمـبـر دخـترت شلاق خورد

ای امــان از ضـربــۀ شــلاق هـا            آتــش افــروخــتـــه در بـــاغ هــا
داغ روی داغ روی داغ هـــــــــا            وای از داغ بـــزرگ کـــــربـــلا
صـورت اطـفـال و گرگ کـربـلا

بر رخ اطـفـال سـیـلی مـی‌خـورَد            هرکه رفت از حال سیلی می‌خورَد
عـمه در گـودال سـیـلی می‌خورَد            نـانـجــیـبـی گــاهـــواره مـی‌بــرَد
بـی‌حـیـایـی گــوشــواره مـی‌بــرَد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

فاطمه سرمنزل وحی است، کوثر شاهد است            باء بـسم‌اللهِ قـرآن تا به آخـر شاهد است

فاطمه سوغاتی عرش است، در تندیس سیب            لیلة‌المعـراج، می‌داند؛ پیمبر شاهد است


»اشهد انَّ علیّاً حجة‌ الله» است، نیست؟!            فاطمه آیینۀ مولاست، حیدر شاهد است

شأنش از هر مأذنه گویاست، با شعرِ اذان            نیست بالاتـر از آن؛ الله‌اکبر شاهد است

روضه‌اش اشکِ قلم را ریخت، کاغذ گُر گرفت            داغش آتش زد به جانِ شعر، دفتر شاهد است

لشکرِ هـیزم به دستان آب را آتش زدند            آتش از هرمِ خجالت آب شد؛ در شاهد است

سنگ‌های کوچه بارِ شیشه را انداخـتـند            غنچۀ نشکفته پرپر؛ روزِ محشر شاهد است

گریه‌اش انداخت، مسجد را به هق‌هق عاقبت            شانۀ محراب هم لرزید، منبر شاهد است

بال‌هایش ریخت، در شمعِ مریضی ذوب شد            محو شد خاکسترِ پروانه؛ بستر شاهد است

تا نوشتم کاشکی این روضه‌ها افسانه بود            روضه‌خوان فریاد ‌زد «نه نیست»، مادر شاهد است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. زیرا سرچشمۀ وحی وجود مقدس باری تعالی است

فاطمه سرچشمۀ وحی است، کوثر شاهد است            باء بـسم‌اللهِ قـرآن تا به آخـر شاهد است

شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آهـسـته اسـبـاب سـفـر را جمع کردی            آثـار آن بی‌بـال و پـر را جـمع کردی

آن دستـمالی که به سر می‌بست بی‌بی            تصویـرِ زردِ دردِ سر را جمع کردی


تا که یـتـیـمـان یـاد مـادر کـم بیـفـتـنـد            جز چادرِ او، بیـشـتر را جـمع کردی

بُردی به ایوان و تکـاندی چادرش را            جا پایِ آن چندین نفـر را جمع کردی

دیوار را شـستی به تنهایی عـلی جان            خاکـسـتر مانـده زِ در را جـمع کردی

با تکـه‌های چـوبِ مانـده از همان در            نان پختی و اسبابِ شر را جمع کردی

کج کرده‌ای یک یک سرِ مسمارها را            از خانه اسـباب خطـر را جمع کردی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسمط

در آفـریـنـش نـقـطه پـرگـار زهراست            دل دلـبـر و دلـداده و دلـدار زهـراست
نـاد عـلـی احـمـد مـخـتــار زهـراسـت            روح المعانی مخزن الاسرار زهراست


جنات و تجری تحتها الانهار زهراست

جـمع اند در او هـم نـبـوّت هم امـامت            صـبــر پـیـمـبـر داشـتـن نــور ولایـت
اعـجـاز می‌ریـزد ازو در هـر روایت            مـردانـه در بـین زنـان دارد شـجـاعت

کـرّار مـثل حـیـدر کــرّار زهــراسـت

در سـجـده‌اش الـلـه اکـبـر جـلـوه دارد            زهراست خیری که مکـرر جلوه دارد
در سـورۀ انـسان و کـوثـر جلـوه دارد            یک گوشه از شأنش به محشر جلوه دارد

میزان ما زهراست نور و نار زهراست

در شأن او پیـغـمـبران مانـدند حـیران            هستند خاک چادرش صدها چو سلمان
یک خطبه‌اش کرد ست قومی را مسلمان            خیرش به مردم می‌رسد پیدا و پنـهـان

حاتم بیا!صاحب کرم بسیار زهـراست

نـان شـبـش را داد سـائـل سـیـر بـاشـد            لطف و کرم خوب است دامنگیر باشد
طاقـت نـدارد کس از او دلـگـیـر باشد            می‌خواست در اوج جـوانی پـیـر باشد

سروی که خم گشته به پای یار زهراست

پای علی ماند و درآغـوش خطر رفت            در را زدند و فـاطمه تا پشت در رفت
این راه را با پا که نه! بلکه به سر رفت            تا پـای زخـم سـیـنه و درد کـمـر رفت

بـین شـلـوغی بـا تن تـبـدار زهـراست

در وا شـد اما پـهـلویـش از کار افـتـاد            شـلاق خـورد و بـازویش از کار افتاد
دست حـفـاظ گـیـسـویش از کـار افـتاد            نـقـش زمین شد زانـویش از کـار افتاد

حالا میان یک در و دیـوار زهـراست

فهمید دیگر بر لبـش تاب سخـن نیست            جوری زمین خورده توان پا شدن نیست
یک جای سالم در تـمام این بدن نیست            فـریاد زد فضه بیا روحی به تن نیست

بی‌محسن از کج بودن مسمار زهراست

از بعد این هجـمه قـد زهـرا کـمان شد            در بسـترش افـتاد دیگـر نیـمه جان شد
لاغر شد و یک پوست با چند استخوان شد            گریه میان این زن و شوهـر زبان شد

از درد شب‌ها تا سحر بیدار زهراست

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

چه زجری می‌کشم می‌بینمت در بستر اینگونه            نزد پروانه‌ای مثل تو زهرا پرپر اینگونه

اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی            نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه


جوابم کرده این شهر پُر از نامرد قنفذ دار            جوابم را نده بانوی خوبم با سر اینگونه

خودم دیدم لباست را که رویش لکۀ خون بود            یقیناً زخم داری فاطمه در پیکر اینگونه

الهی که نبیند هیچ مردی آنچه من دیدم            الهی که نیفتد پیش چشمی همسر اینگونه

اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت            الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه

قرار این بود، غربت تا ابد سهم خودم باشد            غریبی مرا یکجا گرفـتی در بر اینگونه

منی که یک تنه می‌کندم از قلعه در آن را            چه شد که هستی‌ام افتاد در پشت در اینگونه

دری آتش گرفت و خیمۀ عمر حسینم سوخت            شبیه مادرش می‌سوزد از غم خواهر اینگونه

شبیه چادری که پشت در، در شعله‌ها میسوخت            میان خیمه معجر می‌شود خاکستر اینگونه

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت            الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو بیـقـراری و من نـیز بیـقـرارتـرینم            که من غریب‌ترین مرد در تمام زمینم

کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم            نشسته است از این سو فراق تو به کمینم


به حال و روز تو گیرم که اشک شرم نبارم            چه سازم این عرقی را که مانده روی جبینم

علی به خاطر بسـترنـشینی تو بگـرید            تو هم به خاطر من گریه کن که خانه نشینم

به چادرت مـتوسل شدم که باز بـمانی            منی که کهف امانم منی که حصن حصینم

برای سنگ مزارم پس از فراق تو بگذار            ز باغ پیـرهـنت لاله‌های سرخ بچـیـنم

مرا شکـسـتن پهـلـو مرا شکستن بازو            چنان شکست که من بعد با شکست عجینم

تو را زدند و خدا خواست من ببینم و دیدم            خدا کند که فـراق تو را به چشم نبـینم

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

ای چــراغ دل ویـــرانـۀ مـن            نظری کن به من و خانۀ من

خانه بعـد از تو شده غمخانه            شـمـع یـاد تـو و مـا پـروانـه


گـریه داریم نـهـان از دشمن            من به طفلان تو، طفلان بر من

زود ای لالـۀ مـن پــژمـردی            کـاش هـمـراه مـرا می‌بـردی

همه شب تا به سحـر پیوسته            مـی‌کـنـم نـالـه ولـی آهـسـتـه

تا نـظر بر در و دیـوار کـنم            یـاد آن پـهـلـو مـسـمـار کـنـم

ای حمایتگر من خیز و ببین            فـاتـح بـدر شده خـانه نـشـین

این سخـن ورد زبان‌ها افـتاد            دیـدی آخـر عـلـی از پا افتاد

آنکه یک عمر سرافرازی کرد            چرخ با هستی او بازی کرد

هیچ پرسی به چه روز افتادم            رفتی و کرده‌ای دشمن شادم

آنکه می‌خواست ز پا بنـشینم            شادمـانـست که من غـمگـینم

فـرصتی تا که مناسب جـوید            این سخن با دگـران می‌گـوید

رشتـۀ صبـر عـلی پـاره شده            چـاره ساز هـمه بیـچاره شده

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : میلاد یعقوبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

حـیـدر به غـیر تو که دلـداری ندارد            غمدیده هست و یار و غمخواری ندارد

ای کـشتی عـمر عـلـی پهلـو گرفـتی            بـیروی تـو مـاه شـب تـاری نـدارد


خالی مکن پشت علی را فاطمه جان            حالا که مـولا جز تو دیـواری ندارد

ای چـشمۀ جاری مولا، کـوثر عـشق            عـالـم شـبـیهت چـشـمۀ جـاری ندارد

زهرای من کمتر به فکر رفتنت باش            وقـتی که می‌بـیـنی عـلی یاری ندارد

ای مستجاب الدعـوه کاری کن برایم            مـانـدن بـرایت فـاطـمه کـاری ندارد

شـانه به مـوی زینبت بـانـو مزن تو            بـازو و دسـتـت قـدرت یـاری نـدارد

از من مپـوشان چهـرۀ نیـلـوفـری را            شب هم به مانند تو رخـساری ندارد

بـاغ جـنـان هم مـثـل این پیـراهن تو            ای یـاس من اینـقـدر گـل‌کاری ندارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

دنیای بی‌زهـرا شبـیه یک سراب است            هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فـاطـمه بودن، عذاب است            هرکس که بی‌زهرا شود، در اضطراب است


هرکس که شد بی‌فـاطمه تنهـاست، تنها
سرمایۀ هـسـتی فـقـط زهراست، زهرا

زهـرا کـجـا و آن هـمـه آزار، ای وای            زهـرا کجا و در کجا، دیـوار، ای وای
انـســیـۀ احـمـد کـجــا و نــار، ای وای            حـورا کجا و ضـربۀ مسـمار، ای وای

بـیـن در و دیـوار و آتـش بــود زهــرا
با دشـمنان هـم در کـشاکـش بود زهـرا

افـسوس مشـتی دیو و دد از او گذشتند            با ضـربۀ مشت و لگـد از او گـذشـتـند
بر دست او شـلاق زد، از او گـذشـتـند            فریاد زد: «بـابـا مـدد!» از او گـذشـتـند

یک لحـظه یـاد محـسـنش افـتاد و افتاد
یک صیحه از عمق جگر سر داد و افتاد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدرضا رضایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

احـمـد هـمـیـشه آمـدنت را قـیـام کـرد            خود را بـدین رویّـه عـلیه‌الـسلام کرد

آیـه بـه آیـه صـحـبـت یـکـتـایـی خــدا            آیـه به آیـه وحـی تـو را احـتـرام کرد


هستی خود به پای تو می‌ریخت کردگار            در دامـن تو بـود که خـلـق امـام کـرد

می‌خواست که مقـام دهد جـبـرئـیل را            او را دو روز با سخـنت همکلام کرد

قومی خـمار را طـمع شـیخ خـام کرد            آری سراب در عوض می به جام کرد

ابلـیس بر قـداست منـبر که پا گذاشت            خود را به جعل والی بیت الحرام کرد

خلوت نشـسته عـقل دخـیل خـطـابه‌ات            وقتی که جهل خیره سران ازدحام کرد

از پا نشـست خـنجر طغـیـانگـر سـپاه            وقـتی که واژه‌هـای کلامت قـیـام کرد

این خطبه باز زخم تن کعبه را شکافت            وقتی شکـاف را دل کـفـر التـیـام کرد

او را بـرای گـریه خـدایـش نـیـافـریـد            با گریه حجّـت سخـنـش را تـمـام کرد

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سجاد زارع نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر بـسـتـر آرمـیـده امـیـد و تـوان من            برخـیز ای بهـارعـلی ای جـوان من

من زودتـر ز عـمر تو پایان گرفته‌ام            گویا رسیده فـاطمه؛ فصل خزان من


دیـگـر به روی پـا نـتـوانـم بـایـسـتـم            لـرزه ز غـم فـتاده به این زانوان من

خیره به بسترت حسن وزینب و حسین            رحمی به اشک دیدۀ این کودکان من

شاید تـو هم شـبـیه مـدیـنـه بـریـده‌ای            از همسرغـریب خودت مهـربان من

دیگـر کـسی جـواب سلامـم نـمی‌دهد            تـنهـا تـویی مـیان هـمه هـمـزبان من

آرامـش و قـرار دل مـرتـضی تـویی            ویـران شـود بـدون تو این آشیان من

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدامیرحسین فاضلی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شـبانه تـا که درِ رحـمتِ خـدا وا شد            تـمام شـهـر، درون قـنوت او جا شد

خـیـال کـردم، سـجـاده بـود، امـا نـه            درِ بهـشت خدا بود نیـمه شب وا شد


دوباره آیـنه در سجـدۀ عـمیـقی رفت            و بین عرش، خدا غرق در تماشا شد

چـکـید نـم نمِ بـاران به روی سجـاده            و سـاحـلی که محـلِ نـزولِ دریـا شد

بلند تا که شد از سجده؛ مرتضی را دید            دوبـاره آیــنـه در آیــنـه هــویـدا شـد

دوبـاره نـوبـتِ دیـدارِ سـورۀ کـوثـر            دوبـاره نـوبتِ دیـدارِ نـقـطـۀ بـا شـد

گـذاشت کـیـسۀ نـان را به شانۀ مولا            میان کـوچه شـمـیمِ بهـشت، برپـا شد

و باز کاسه‌ای از اشک، پشت مولا ریخت            دعـای بـدرقـۀ راه، اشـکِ زهـرا شد

هـمیـشه می‌شد، زیـبا بـماند این دنـیا            ولی چه حیف که هجده بهار زیبا شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عـزّتی دارم مـداوم از عـطـایِ فـاطـمه            دولـتی پـایـنـده دارم از دعـایِ فـاطـمـه

کـی سـزاوارِ غـلامیِ درِ این خـانـه‌ام؟            آبـروهـا یـافـتـم از خـاکِ پـایِ فـاطـمـه


تا که کوچک می‌شوم بی‌بی بزرگم می‌کند            چون شرافـت داده ایزد بر گدایِ فاطمه

ذکـرِ یا زهـراست درمـانِ تـمـامِ دردها            من شـفـایم را گرفـتـم از دوایِ فـاطـمه

گوهری در سینه دارم می‌درخشد مثلِ ماه            چیست آن گوهر بجز دّرِ ولایِ فاطمه؟

مخفی القدراست در دنیا، نمی‌داند کسی            جز خدا و جز نبی؛ قدر و بهایِ فاطمه

ما کجا و گـفتن از قـدّیسۀ هـفت آسـمان            کـلّ قـرآن شد تـمـامـاً در ثـنـایِ فـاطمه

معنی کوثر بغیر از حضرت صدیّقه نیست            رونـقی دارد جهـان با بچّـه‌هایِ فـاطمه

کاش می‌شد لحظه‌ها را وقفِ آن بانو کنم            جانِ خود را هدیه کردم از برایِ فاطمه

می‌زنم فـریاد نامـش را به امّـیدِ وصال            می‌رسد بر گوشِ من آخر صدایِ فاطمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

دیـگـر نـمـی‌آیـد کـسـی مـانـنـد زهــرا            ماندم که رب بنویسمش یا بنده؛ زهرا

کـامـل تـرین آئـیـنـه مـهــر خــدا بــود            گاهی محمّد بود و گاهی مرتضی بود


قربان آن نامی که با جان می‌خـریمش            نامی که هر شب با توسل می‌بـریمش

در عـالـم ذر گـریه کـردم تا خـریـدند            خـاک مـرا از خـاک پـایـش آفـریـدنـد

در محشر کـبری که دشـواری نداریم            ما غـیر زهـرا با کـسی کـاری نداریم

زهـرا برای شـیـعـیـانش مـادری کرد            پشت در از حق و ولایت یاوری کرد

زهـرا درخت طـیـبه با بار سیب است            لعنت به دنیا که در آن زهرا غریب است

زهرا قنوتش مرتضی را روح و جان بود            زهـرا قـنوتـش روزی اهل جهـان بود

لطف فراوان دست او را بی‌نمک کرد            نام عـلی بر سینه‌اش با میخ حک کرد

مولای ما را آخـرش هم غم زمین زد            با فاطمه می‌شد عـلی را هم زمین زد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

لطف فراوان دست او را بی‌نمک کرد            نام عـلی بر سینه‌اش با میخ حک کرد

زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن            مادر از رویِ سرم، بالِ وفا جمع نکن

چادرت را بتکـان و بده بر زینبِ خود            معجـرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن


ناامـیـدانه به اطـراف چـرا می‌نگـری؟            بار و اسبابِ سفـر را گلِ ما جمع نکن

نَفَست؛ هم دَم و هم بازدَمش مثلِ مسیح            نفـسی تـازه کن و مـوجِ بـقـا جمع نکن

نَفَـسِ شـیـرخـدا بر نَـفَـست بـسـته شـده            سـفـرۀ زنـدگـیِ شـیـرخـدا جـمـع نـکـن

این حسین است که بوسه بزند بر کفِ پا            عـقـده‌ها در گـلویِ کـربـبلا جـمع نکن

از حسن هیچ نمانده بجز از مویِ سفید            در دلِ این پـسرت آه و نـوا جـمع نکن

بیشتر از همه کس دل نگرانم به حسن            حفـظِ اسرار نکـن درد و بلا جمع نکن

آخرین خواستۀ زینبِ تو این شده است            از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در خانه‌ای که بال مَلک سایه‌گستر است            چـشمان اهل بیت به بیـمار بستر است

محزون‌تر از نگاه علی، آه فاطمه است            گویا شب جدایی اخلاص و کوثر است


انـگـار زیـر لـب سخـنـانی کـنـد بـیـان            آری شب وصیّت زهرا به حـیدر است

آرام جان من! که شده خـانه‌ات خـراب            مِن بعـد زیـنب آیـنـۀ روی مـادر است

فـردا به بـعـد جـان تـو و جـان زیـنـبـم            شب زنده‌دار اشک پدر چشم دختر است

راهی به غیر غـسل شبانه نمانده است            این آخرین سفـارش بانـوی پرپر است

بگـذار تا مـدیـنـه تـو را سـرزنش کـند            طرح مزار مخـفی من امـر داور است

مَردم اگـر جـواب سـلامـت نـمی‌دهـنـد            بی‌اعتنایی از سر بغض تو رهبر است

تا محـشـر از جـفـای سـتـمکار نگـذرم            از بس دلـم ز اهل مدیـنـه مکـدّر است

با اینکه رکن دیگر تو می‌رود ز دست            ایـن داغ در ادامــۀ داغ پـیـمـبـر اسـت

: امتیاز

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی نوری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یابن الحسن! برای خودم گریه می‌کنم            از عـمـق دردهای خودم گریه می‌کنم

خـیلی کم از غـم تو شدم مـرد نـدبه‌ها            از کـثـرت جـفـای خـودم گریه می‌کنم


خـیلی شما هـوای مرا داشتی ولی...!            از وضع بی‌وفـای خودم گـریه می‌کنم

از یک گـنـاه هـم نـگـُذشـتـم بـرای تو            از خُلـق بی‌حـیای خـودم گریه می‌کنم

از غربت تو پیشکش، از ظلمت خودم            از غفلت و خطای خودم گریه می‌کنم

آن شیعه‌ای که خواستی از من، نگشته‌ام            امروز در عـزای خودم گـریه می‌کنم

آداب انــتــظــار، نــیــاورده‌ام بـه جـا            از شـومیِ سـزای خودم گـریه می‌کنم

تـرسـم بمـیـرم و نـرسـم به ظهـور تو            یابن الحسن! برای خودم گریه می‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خـیـلی ولی هـوای مـرا داشـتی شهـا!            از وضع بی‌وفـای خودم گـریه می‌کنم

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم            در هر نفس و هر قدمی یاد تو بودیم

هنگام خوشی یاد تو از خاطرمان رفت            با دیدن هر درد و غـمی یاد تو بودیم


اینگـونه به بی‌راهـه نـمی‌رفت دل ما            هر روز اگـر قـدر دمی یـاد تو بودیم

امروز جهان تشنۀ عدل است، کجایی؟            ما با خـبـر هر سـتـمی یـاد تو بـودیم

ما گریه کـنان حسن و فـاطمه هـستیم            در روضۀ هر بی‌حرمی یاد تو بودیم

ما فکـر گـناهـیم و تو فکـر غـم مایی            ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم

: امتیاز